جدول جو
جدول جو

معنی لوس گری - جستجوی لغت در جدول جو

لوس گری
(گَ)
ننری. رجوع به لوس گیری شود
لغت نامه دهخدا
لوس گری
خود را بیجا عزیز نمودن ننری
تصویری از لوس گری
تصویر لوس گری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلاس گری
تصویر پلاس گری
پلاس بافی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاسگری
تصویر لاسگری
ابریشم تابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوست گری
تصویر پوست گری
دباغی، پاک کردن و پیراستن پوست حیوانات، دباغت، پیشۀ دباغ
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
ننری کردن. رجوع به لوس گیری کردن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ابریشم تابی:
با دیلمان به لاسگری اشتلم کند
گرداند و نداند آن شوخ روی شنگ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(زَ وَ)
سوفسطایی. اهل سفسطه. (یادداشت مؤلف) :
شراب حکمت شرعی خورید اندر حریم دین
که محرومند ازاین عشرت هوس گویان یونانی.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
صفت لوطی. جوانمردی. بخشندگی. آزادگی.
- لوطی گری سر کسی شدن، از آداب لوطیان بوئی و بهره ای داشتن
لغت نامه دهخدا
(گَ)
عمل کردن چون لولی. تباهکاری زن.
- امثال:
لولی گری تخم نیست که بکارند.
هرکه لولیگری کرد لولی است
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُو گَ)
عمل لولاگر
لغت نامه دهخدا
در تداول عامه بجای لوس گری، مثل خل گیری بجای خل گری، ننری
لغت نامه دهخدا
داشواری (گویش تهرانی) بامونگری عمل لوطی جوانمردی: فلانی خیلی لوطی گری دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لولا گری
تصویر لولا گری
عمل و شغل لولاگر، دکان و محل لولاگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاس گری
تصویر پلاس گری
بافتن پلاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوا گری
تصویر حلوا گری
حلوا پزی
فرهنگ لغت هوشیار
کژتابی ابریشم تابی: با دیلمان به لاسگری اشتلم کند گرداند و نداند آن شوخ روی شنگ. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوس گیری
تصویر لوس گیری
خود را بیجا عزیز نمودن ننری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوطی گری
تصویر لوطی گری
((گَ))
جوانمردی
فرهنگ فارسی معین
بروز، تجلی، جلوه نمایی، ظهور، نمایش، نمود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جوانمردی، سخاوت، سماحت، فتوت، گذشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زیر دیگی
فرهنگ گویش مازندرانی
زیردیگی
فرهنگ گویش مازندرانی
کوه های اطراف دهکده کندلوس نور
فرهنگ گویش مازندرانی
انعامی که در جشن ها به عنوان هدیه به آشپز پرداخت شود، چشمه و مرتعی در کدیر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی